تفسير / آداب و شرايط تفسير
آداب و شرايط تفسير امورى اند كه مراعات آن ها خطاى مفسّر را به حداقل مى رسانند. دانشمندان و مفسّران بر اين بحث مهم تأكيد كرده اند. اشتباهات و اختلافات در تفسير نوعاً بر دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 46اثر غفلت از آن است.[1] البته آداب و شرايط مورد بحث بيشتر در تفسير اجتهادى مطرح مى باشد و گرنه تفسير روايى محض آداب و شرايط چندانى ندارد.پيشينه:
طرح اين بحث به صورت مبسوط سابقه اى طولانى ندارد؛ ولى ريشه آن را مى توان در رواياتى جستوجو كرد كه از تفسير قرآن بدون علم[2] و بدون آگاهى از ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيّد[3] و مراجعه به روايات[4] نهى مى كنند؛ همچنين بنا به اعتقاد جمعى مقصود از تفسير به رأى در رواياتى كه از تفسير به رأى قرآن نهى مى كنند، تفسير قرآن بدون داشتن شرايط و علوم مورد نياز است.[5]صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و پس از آن تابعان با وجود كوشش فراوان براى فهم قرآن، به گونه اى كه به همراه فراگيرى تلاوت، معانى آن را نيز مى آموختند[6]، در تفسير قرآن شديداً احتياط مى كردند و تفسير قرآن را بدون داشتن علوم و شرايط مورد نياز مذموم مى دانستند.[7]راغب اصفهانى در مقدمه تفسيرش شرايطى را براى مفسر ذكر كرده است كه با وجود آن ها از تفسير به رأى دور است. وى آگاهى از دانش هاى لغت، اشتقاق (صرف)، نحو، قرائات، سيره، حديث، اصول فقه، فقه، كلام و علم الموهبة را كه براى تفسير جنبه ابزارى دارند از شرايط تفسير صحيح مى داند.[8]سمرقندى[9] و ابن عطيه[10] نيز آگاهى از برخى دانش ها نظير لغت و اسباب نزول را از شرايط تفسير بيان مى كنند. ابوحيّان نيز از 7 دانش لغت، نحو، بيان و بديع، اصول فقه، حديث، كلام و قرائات به عنوان دانش هايى ياد مى كند كه مفسّر در تفسير قرآن به آن ها نياز دارد.[11] به باور زركشى قرآن دريايى عميق است كه فهم آن دقيق است و تنها كسانى به فهم آن دست مى يابند كه در دانش هايى مهارت داشته باشند و در نهان و آشكار با خدا به پرهيزگارى رفتار كنند و از نزديك شدن به شبهات بپرهيزند.[12]وى پس از ذكر مهم ترين منابع تفسير كه به جهت ارتباط محتوايى و تأثير مستقيم آن ها در روشن ساختن مفاد آيات مورد بهره بردارى قرار دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 47مى گيرند (=> منابع و ابزار تفسير)، دانش هاى لغت، صرف، نحو، معانى، بيان و بديع را از مهم ترين علوم ابزارى مى داند كه مفسّر بايد در آن تبحّر داشته باشد[13]؛ همچنين وى شناخت قواعد اصول فقه را لازم ترين راه براى برداشت احكام از آيات مى داند.[14] نامبرده در نوع چهل و يكم البرهان نكاتى دقيق و ارزشمند را كه در تفسير قرآن كاربرد دارند يادآورى مى كند.[15]سيوطى در الاتقان، تفسير قرآن را براى كسانى روا مى شمارد كه داراى علوم لغت، نحو، صرف، اشتقاق، معانى، بيان، بديع، اصول فقه، كلام، اسباب نزول، قصص، ناسخ و منسوخ، فقه، حديث و علم موهبت باشند. وى در پايان علم موهبت را تبيين مى كند.[16] آلوسى نيز از دانش هاى لغت، نحو، معانى و بيان و بديع، علم الحديث، اصول فقه، كلام و قرائات به عنوان نيازهاى دانش تفسير ياد مى كند.[17]رشيدرضا به تبع استادش عبده براى دستيابى به مرتبه اعلاى تفسير فهم معانى حقيقى الفاظ در زمان نزول قرآن، توجه به زبان و اسلوب هاى قرآن (معانى و بيان)، علم به احوال بشر، آگاهى از كيفيت هدايت بشر به وسيله قرآن و علم به سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش را ضرورى مى داند[18]، به هر روى اين بحث امروزه اهميت ويژه اى يافته است و در پژوهش هاى مقدماتى تفسير با عناوينى چون شرايط مفسر[19]، صفات لازم براى مفسر[20]، آداب تفسير[21]، شرايط و آداب تفسير[22] و صفات و آداب مفسر[23] به آن ها توجه شده است.شرايط و صلاحيت هاى مفسّر:
دانشمندان شرايط و صلاحيت هاى لازم براى مفسر قرآن را در دو بخش ارائه كرده اند[24]:1. شرايط نفسى:
شرايط نفسى و روحى مفسّر برخى ذاتى و غير اكتسابى اند؛ مانند برخوردارى از سرعت انتقال، هرچند اين ويژگى به طور ارادى و با تمرين و آموزش تقويت و تضعيف پذير است. برخى نيز اكتسابى اند؛ مانند ملكه استنباط، نيت نيكو، تقوا، صداقت در نقل قول ها، بى طرفى علمى و دخالت ندادن آرا و انديشه هاى فردى و گروهى، روى آوردن به تفسير قرآن همراه با اخلاص و توكل بر خداوند و تدبّر و تفكّر، برخوردارى از عقيده درست، اعتقاد به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 48وحيانى بودن قرآن، پرهيز از هواهاى نفسانى و تعصّب و پيشداورى در امر تفسير، اجتناب از تحميل آراى شخصى بر قرآن و جز اين ها.[25] برخى توانمندى فكرى، صفاى باطن و فعّال بودن ذهن مفسّر را از شرايط كمال تفسير برشمرده اند.[26] راغب علم الموهبة را نيز از شرايط تفسير دانسته است.[27] وى اين سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را كه «هر كس به آنچه مى داند عمل كند خداوند علم آنچه را نمى داند به او مى دهد» ناظر به علم موهبت مى داند.[28] علم موهبت هرچند اكتسابى نيست، مقدمات آن يعنى تقوا و عمل صالح در حيطه توان انسان است[29]، ازاين رو بدعتگذار، متكبّر، خودخواه، اصرار كننده بر گناهان كبيره يا كسى كه ايمان در دلش راه نيافته يا در تحقيق ضعيف است يا به هر سخنى اعتماد مى كند به معانى و اسرار قرآن راه نمى يابد[30] و خداوند در قرآن تصريح مى كند كه متكبران را از فهم آيات قرآن باز مى دارد[31]: «سَاَصرِفُ عَن ءايـتِىَ الَّذينَ يَتَكَبَّرونَ فِى الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ».(اعراف/ 7، 146) برخى معتقدند معناى صرف آيات اين است كه توان فهم قرآن را از آنان (متكبران) باز مى گيرد[32]، افزون بر اين حقايق و معارف عالى قرآن را جز پاكان ادراك نمى كنند: «لا يَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون».[33] (واقعه/56،79) آلوسى معتقد است علم موهبت فقط براى فهم اسرار قرآن لازم است نه فهم معانى آن.[34] امام على(عليه السلام)مى فرمايد: «خداوند كلامش را سه بخش كرده است: أ. آنچه همه مردم آن را مى فهمند؛ ب. آنچه فقط كسانى آن را ادراك مى كنند كه خداوند به آن ها شرح صدر عنايت فرموده و ذهنى باصفا و احساسى لطيف و قوّه تشخيص صحيح دارند؛ ج. آنچه فقط خدا و امينان وحى و راسخان در علم آن را مى دانند».[35] برخى محققان آنچه را امروزه شرايط نفسى مفسّر مى نامند اشاره به علم موهبت و مقدمات تحصيل آن مى دانند.[36]2. شرايط علمى:
از ديرباز مفسران بر اين نكته تأكيد كرده اند كه مفسر پيش از ورود به تفسير بايد علوم پيش نياز تفسير را بياموزد.[37] برخى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 49تفسير قرآن بدون كسب اين علوم را تفسير به رأى دانسته اند. مهم ترين علوم مورد نياز در تفسير قرآن عبارت اند از[38]:أ. لغت:
راغب شناخت معانى واژه هاى قرآن را نخستين مددكار در فهم معانى قرآن مى داند[39]، بر اين اساس مفسر بايد با معانى مفردات قرآن اعم از حقيقت، مجاز، منقول، حقيقت شرعى و عرفى با مراجعه به منابع لغوى كهن و معتبر و كتاب هاى وجوه و نظاير و فروق لغويه آشنا باشد.[40] ناگفته نماند كه زبان در ميان همه ملت ها در حال تحول و تطور است و چه بسا يك لغت با گذشت زمان به طور كلى معناى جديدى مى يابد. بر مفسر لازم است با زبان و فرهنگ عربى حجاز و پيرامون آن در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آشنا باشد، زيرا قرآن به زبان عربى آن زمان نازل شده است.[41]ب. علم صرف:
آشنا بودن با اصل و ريشه كلمات قرآنى و اشتقاقات آن ها نيز از علوم مورد نياز مفسر است؛ براى نمونه زهرى گفته است: واژه «دكر» در زبان عربى نيست؛ ولى تاج كندى بر او خرده گرفته است كه «وَادَّكَرَ بَعدَ اُمَّة»(يوسف/ 12، 45) و «فَهَل مِن مُدَّكِر»(قمر/54، 15) در قرآن آمده است، در حالى كه اشكال تاج ناشى از غفلت از ريشه اين كلمات (ذكر) است.[42]ج. علم نحو:
اين دانش در فهم قرآن نقشى كليدى دارد و آگاهى از آن براى پى بردن به ساخت هاى تركيبى كلمات و جملات براى دريافت معناى صحيح آن ها در آيات قرآن ضرورى است و فهم آيات قرآن بدون اين علم ممكن نيست، لذا بسيارى از مفسران در تفسير آيات به تبيين اعراب كلمات آن مى پردازند و مفسّر بايد آن را بداند.[43] (=> اعراب قرآن)د. علوم بلاغى شامل معانى، بيان و بديع:[44]
مفسر با اين علوم فصاحت و بلاغت، مطابقت كلام با مقتضاى حال و موارد تشبيه، استعاره، حقيقت، مجاز و محسّنات و زيبايى هاى كلام وحى را باز مى شناسد. زمخشرى به اهميت فوق العاده اين علوم در تفسير توجه داده است.[45] سيوطى نيز آن ها را از مهم ترين اركان تفسير دانسته است.[46]هـ . علوم قرآنى:
بسيارى از مباحث علوم دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 50قرآنى نظير ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مكى و مدنى، اسباب نزول و قرائات[47] تأثير زيادى در فهم قرآن دارند و آگاهى مفسر از آن ها از شرايط اساسى تفسير است و بعضاً در روايات نيز بر اين نكته تأكيد شده است.[48] برخى افزون بر آگاهى از اسباب نزول آيات آگاهى از فضاى نزول هر سوره و جوّ نزول قرآن را نيز در فهم قرآن دخيل دانسته اند.[49]و. علوم حديث:
در قرآن مجملات، عمومات و مطلقاتى هستند كه مبيّن، مخصّص و مقيّد آن ها در احاديث رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت آن حضرت وارد شده اند، ازاين رو بر مفسّر لازم است براى تفسير آيات به روايات تفسيرى نيز مراجعه كند[50] و با توجه به اينكه روايات تفسيرى از ارزش يكسانى برخوردار نيستند، لازم است مفسّر قرآن براى تمييز روايات صحيح از ناصحيح قادر به شناسايى متون احاديث (دراية الحديث) و راويان آن (رواية الحديث) باشد.[51]ز. اصول فقه:
اين علم انواع دلالت هاى كلام و شرايط حجيّت آن ها را بيان مى كند.[52] شناخت بسيارى از قواعد مباحث الفاظ و بخشى از مباحث حجّت آن به ويژه در تفسير آيات فقهى قرآن بسيار ضرورى است.[53]ح. فقه:
با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از آيات قرآن آيات الاحكام است مفسر بايد با دانش فقه آشنا باشد.[54]ط. كلام:
براى شناخت مباحث اعتقادى قرآن آگاهى به اين علم براى مفسر ضرورى است.[55]رشيد رضا[56] و برخى ديگر افزون بر شرايط ياد شده، شناخت احوال بشر در دوران هاى مختلف به ويژه فرهنگ و تمدن عرب در دوران جاهليت و كيفيت هدايت آن ها به وسيله قرآن، همچنين آشنايى با سنت و سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و صحابه آن حضرت را براى مراتب عالى تفسير لازم مى دانند.[57]افزون بر آنچه گذشت استفاده از منابع معتبر (=> منابع تفسير) و مراعات قواعد تفسير (=> قواعد تفسير)[58] از ديگر شرايط ضرورى براى تفسير است.دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 51منابع
الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش سعيد المندوب، لبنان، دارالفكر، 1416 ق؛ الاحتجاج، ابومنصور الطبرسى (م. 520 ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دارالنعمان، 1386 ق؛ بحرالعلوم، السمرقندى (م. 375 ق.)، به كوشش محمود مطرجى، بيروت، دارالفكر؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ بحوث فى اصول التفسير، فهد بن عبدالرحمن، رياض، مكتبة التوبة، 1419 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية، 1376 ق؛ بيان المعانى، سيد عبدالقادر ملاحويش، دمشق، مطبعة الترقى، 1384 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378 ش؛ التسهيل لعلوم التنزيل، محمدبن احمد جزى الغرناطى (م. 741 ق.)، لبنان، دارالكتاب العربى، 1403 ق؛ تعريف الدارسين، صلاح عبدالفتاح، دمشق، دارالقلم، 1421 ق؛ التفسير بالرأى، محمد حمد زغلول، دمشق، مكتبة الفارابى، 1420 ق؛ تفسير سورة الحمد، سيد محمد باقر الحكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1420 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ التفسير الكاشف، المغنيه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق؛ دراسات قرآنيه، محمد حسين على الصغير، الاعلام الاسلامى، 1413 ق؛ الدرالثمين، صابر حسن محمد، رياض، دارعالم الكتب، 1426 ق؛ الدرالمصون، السمين الحلبى (م. 756 ق.)، به كوشش على محمد معوض و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1365 ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417 ق؛ روش برداشت از قرآن، محمد حسين بهشتى (م. 1360 ش.)، 1360 ش؛ روش شناسى تفسير قرآن، محمود رجبى، تهران، الهادى، 1379 ش؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فرائد الاصول (رسائل)، الانصارى (م. 1281 ق.)، به كوشش گروهى از محققان، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1419 ق؛ قواعد التفسير، خالد بن عثمان، مصر، داربن عفان، 1421 ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. 1067 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ كيف نفهم القرآن، كامل موسى و على دحروج، بيروت، داربيروت المحروسة، 1412 ق؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى، تهران، وزارت ارشاد، 1373 ش؛ المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. 546 ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ مقدمة جامع التفاسير، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش احمد حسن، كويت، دارالدعوة، 1405 ق؛ المناهج التفسيريه، السبحانى، بيروت، دارالولاء، 1426 ق؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نقد منهج التفسير، سالم الصفار، بيروت، دارالهادى، 1420 ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412 ق.سيد عبدالرسول حسينى زاده[1]. تفسير سورة الحمد، ص 32.[2]. البرهان، ج 1، ص 39 ـ 47؛ فرائد الاصول، ج 1، ص 139.[3]. البرهان، ج 1، ص 39 - 47؛ فرائد الاصول، ج 1، ص 141 -144.[4]. همان.[5]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 17 ـ 18؛ كشف الظنون، ج 1، ص 433 ـ 434.[6]. جامع البيان، ج 1، ص 56؛ المحرر الوجيز، ج 1، ص 18 -19؛ التبيان، ج 1، ص 4.[7]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 27؛ تعريف الدارسين، ص 51 - 53.[8]. مقدمة جامع التفاسير، ص 96.[9]. تفسير سمرقندى، ج 1، ص 35.[10]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 41.[11]. البحر المحيط، ج 1، ص 14 -16، 26.[12]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 153.[13]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 156 ، 173 -174.[14]. همان، ص 6.[15]. ر. ك: همان، ج 2، ص 146.[16]. الاتقان، ج 2، ص 477 - 479.[17]. روح المعانى، ج 1، ص 14 -15.[18]. تفسير المنار، ج 1، ص 21 - 24.[19]. الدرالثمين، ص 23 - 29.[20]. المناهج التفسيريه، ص 19 -48.[21]. دراسات قرآنيه، ص 35 - 48.[22]. كيف نفهم القرآن، ص 183 -187، نقد منهج التفسير، ص 46 - 71؛ التفسير بالرأى، ص 172 - 177.[23]. تعريف الدارسين، ص 61 - 66.[24]. مقدمة جامع التفاسير، ص 94؛ ر. ك: تفسير سورة الحمد، ص 34 - 61؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 153 - 156، 173 - 174.[25]. ر. ك: روش شناسى تفسير قرآن، ص 378 - 380؛ تعريف الدارسين، ص 61 - 63.[26]. دراسات قرآنيه، ص 44 - 45؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص 181 - 182؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 378.[27]. مقدمة جامع التفاسير، ص 95.[28]. الاتقان، ج 2، ص 479، الدرالمنثور، ج 1، ص 372.[29]. الاتقان، ج 2، ص 479.[30]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 180 - 181.[31]. نك: تفسير قمى، ج 1، ص 240؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 283؛ الاتقان، ج 2، ص 479 - 480.[32]. الاتقان، ج 2، ص 479 - 480.[33]. فتح القدير، ج 5، ص 160؛ روح المعانى، ج 27، ص 235؛ نمونه، ج 23، ص 268.[34]. روح المعانى، ج 1، ص 15.[35]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 194؛ الاحتجاج، ج 1، ص 376.[36]. نك: روش شناسى تفسير قرآن، ص 375.[37]. نك: كشف الظنون، ج 1، ص 433.[38]. ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 477 - 479؛ روح المعانى، ج 1، ص 14 - 15؛ تفسير المنار، ج 1، ص 18 - 24.[39]. مفردات، ص 54.[40]. البحر المحيط، ج 1، ص 14؛ روح المعانى، ج 1، ص 14.[41]. تفسير المنار، ج 1، ص 21 - 22؛ روش برداشت از قرآن، ص 14 - 15.[42]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 297 - 298.[43]. البحر المحيط، ج 1، ص 14؛ الدرالمصون، ج 1، ص 19.[44]. روح المعانى، ج 1، ص 15؛ بيان المعانى، ج 1، ص 7.[45]. الكشاف، ج 1، ص 1 - 8، «مقدمه».[46]. الاتقان، ج 2، ص 210.[47]. نك: الاتقان، ج 2، ص 478 - 479.[48]. الصافى، ج 1، ص 39؛ الميزان، ج 3، ص 82؛ تفسير سورة الحمد، ص 37 - 39.[49]. تسنيم، ج 1، ص 235 - 238.[50]. المناهج التفسيريه، ص 34.[51]. تعريف الدارسين، ص 53.[52]. الاتقان، ج 3، ص 478؛ البحر المحيط، ج 1، ص 15؛ التسهيل، ج 1، ص 8.[53]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 6.[54]. التسهيل، ج 1، ص 8؛ الكاشف، ج 1، ص 9.[55]. البحر المحيط، ج 1، ص 16؛ التفسير و المفسرون، ج 1، ص 54.[56]. تفسير المنار، ج 1، ص 22 - 24.[57]. مناهل العرفان، ج 2، ص 58 - 59؛ دراسات قرآنيه، ص 31 - 32؛ تعريف الدارسين، ص 53 - 60.[58]. ر. ك: قواعد التفسير، ج 1، ص 36 - 38؛ تعريف الدارسين، ص 55، بحوث فى اصول التفسير، ص 136 - 143.